در قرن نوزدهم میلادی در مدرسه نورآر فرانسه روش آموزش متفاوتی شکل گرفت که اسکیس (esquisse) و طرح خام (parti) از فرآورده های مفهومی و گرافیکی آن هستند در این روش دانشجویان باید توانایی ارائه مفهومی (Conceptual)
خود را به سطوح بالا ارتقاء می دادند. از آنها خواسته می شد تا ابتدا
کانسپت و طرح اولیه را در چند ساعت ابتدایی کاربردی پروژه مشخص کنند و
تا انتها به این طرح وفادار بمانند. ادوارد ب=لاربی بارنز برای توصیف
رابطه کانسپت و دیاگرام اولیه با پروژه کامل شده و این که این کانسپت و
دیاگرام باید ساده شده آن پروژه باشند از اصطلاح برگردان مترجمان
بی واسطه (Literal translation)
بهره گرفت. به عقیده بارنز کانسپت یک پروژه باید حتی با یک طراحی
ساده روی یک دستمال کاغذی هم قابل بیان و ارائه باشد. به شکلی که
این دیاگرام اولیه به وضوح شفافیت ساختمان تمام شده روی همان دستمال
کاغذی مشاهده کرد. به گفته او : یک بنا می باید دارای طرحی قوی و
معمارانه – نه مجسمه شکل یا نقاشی وار –
باشد طرحی که مرتبط با فعالیت درون ساختمان باشد ..................هر
وقتی از یک معمار سوال می شود که روی چگونه ساختمانی کار می کنی؟ او
باید بتواند به سرعت طرحی ذهنی یا دیاگرامی از ایده معمارانه خود ارائه
کند.
کانسپت ها و طراحی معماری
شکل گیری کانسپت پدیده
ای خود به خودی نیست بلکه نیازمند تلاشی متمرکز برای گرد آوری و ترکیب
مسائل مختلف است. گردآوری این مسایل کاری هوشمندانه است کاری به
عقیده بسیاری از طراحان ، معماران ، منتقدان نویسندگان هنرمندان متشکل
از 10 درصد الهام و استعداد و 90 درصد پشتکار و سخت کوشی است. شکل دهی
کانسپت برای بسیاری کاری نا آشنا است. همچنین دانشجویان اندازه فراگیری
و درک سایر مباحث طراحی در این مورد با سختی مواجه اند. در زمینه
تقویت مهارت کانسپت سازی سه مانع اصلی وجود دارند. اولین مانع مربوط
به چگونگی برقراری ارتباط . دومین مانع مربوط به کمبود تجربه و سومین
مانع مربوط برقراری سلسله مراتب هستند.
اولین مشکلی که یک
دانشجو با آن مواجه می شود برقراری ارتباط است. نکته جالب در این رابطه
این است سخت ترین کار این نیست که چگونه کانسپت خود را به دیگران
معرفی کنیم بلکه چگونه باید آن را برای خود تشریح کنیم. به همین خاطر
طراحان می آموزند ، تا قبل از تشریح ایده های خود برای دیگران نوعی
دیالوگ به عنوان مترعه در ذهن خود برقرار سازند ، مشکل دیگر برقراری
ارتباط گرافیکی است متاسفانه بسیاری دانشجویان در ترسیم و طراحی ایده
مورد نظر خود اکراه دارند. در معماری هر آنچه که قرار است ساخته شود
می بایست ابتدا ترسیم گردد . پروسه ترسیم و طراحی باید در مراحل
ابتدایی کارآغاز شود تا طرح پیشنهادی و کانسپت آن بتوانند دائما نقد و
اصلاح شوند.
لویی کان نوشته ای این
نکته را یاد آور می شود که مشکل برقراری ارتباط بین یک ساختمان منسجم
در ذهن و طراحی های اولیه بین همه دانشجویان عمومیت دارد:
روزی دانشجویی جوان
نزد من آمد تا سوالی بپرسد. او گفت در ذهن خود فضاهایی پر جذبه را تجسم
کرده . فضاهایی که جریان وار بر می خیزند و شکل می گیرند. بدون آغاز و
بدون پایان . از جنس ماده یکپارچه بدون بست و اتصال و به رنگ های
سفید و طلایی . و پرسید چگونه است که وقتی اولین خط را بر روی کاغذ
قرار می دهد رویای او شروع به رنگ باختن می کند؟ این پرسش خوبی است
... پرسشی است در باب پیمایش پذیرها و پیمایش ناپذیرها .. برای بیان
دیده در معماری و موسیقی می بایست از ابزارها و امکانات قابل سنجش بهره
گرفت. اولین خطی که بر روی کاغذ کشیده می شود خود میزانی است از
آنچه نمی توان به طور کامل آن را بیان کرد.
زمینه دوم مشکلات و
موانع هم در مواقع توسعه یافته همان قسمت اول است. کانسپت ها شکل است
خصوصا اگر موضوعی تازه و ناشناخته در معماری باشند. از آنجایی که
بسیاری از ساختمان شکل دادن های ساخته شده از کانسپت بی بهره اند و
ازآنجایی که اکثر منتقدان و معماران از نوشتن درباره آنها خودداری می
کنند. این مساله که طراحان پویا کانسپت و درک جایگاه آنها در ساختمان
ها نداشته باشند امری نسبتا بدیهی به نظر می رسد. به طور خاص علاقه ای
به سومین زمینه مشکلات را می توان به مسائل مربوط به برقراری سلسله
مراتب متناسب دانست. دانشجویان پویا بسیار با این گونه مسائل دست به
گریبان هستند. که به علت کمبود تجربه به سختی می توانند درباره شایستگی
کانسپت قضاوتی صحیح داشته باشند. حال اینکه معمار می تواند قضاوتی
با تامل داشته باشد. به طور کلی درک روابط موجود بین ایده ها و تصورات
و کانسپت ها کمکی شایان در زمینه عبور از این سه دسته مانع خواهد
کرد.